علیرضای مامانعلیرضای مامان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
محمدرضای مامان محمدرضای مامان ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

منو جوجه هام

بدون عنوان

سلام وروجک شیطون مامانی فکر میکنم خیلی به ورزش کردن علاقه داری همش بالا پایین میپری تو شکمم دکتر میگه جات تنگه ولی شما رسما داری ملق میزنی قربونش برم که انقدر بلاس بعد از ظهر یهو هوس کیک کردم تصمیم گرفتم خودم بپزم کلی زحمت کشیدم وسطشم 10 بار پشیمون شدم ولی خاله مهتاب نذاشت ولش کنم و بالاخره تموم شد ولی مامانی من نتونستم بخورم بخاطر دیابتم خوش به حال بقیه شد اینم عکسش (بهتر از این نتونستم تزیین کنم دیگه ببخشید) ...
10 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

سلام من اومدم از دست من دلخورین؟ حق دارین ولی همه چیز خیلی یهویی اتفاق افتاد نتونستم خبر بدم ولی میدونین  خداییش خیلی حس خوبی به آدم دست میده  وقتی میبینه هستن کسایی که نگرانش میشن و براشون مهمه وقتی وارد وبلاگ شدم و دیدم پیامهاتونو اولش ناراحت شدم که باعث نگرانیتون بودم ولی راستش بعدا خوشحال شدم از داشتن دوستای گلی مثل شما همه تونو دوست دارم ممنون از اینکه به فکرم بودین اما دلیل غیبتم: من چند روز بود همش درد داشتم ولی دوشنبه خیلی بیشتر شد و رفتیم بیمارستان تو این یک هفته که بستری بودم چند بار تا مرز زایمان رفتم ولی خدا بهم لطف کرد و این ...
8 ارديبهشت 1394